بوکی بوک وان

بوکی بوک وان

تحلیل و معرفی رمان و کتاب
بوکی بوک وان

بوکی بوک وان

تحلیل و معرفی رمان و کتاب

رمان فن گرل

معرفی و تحلیل رمان فن گرل/ اثر رینبو راول


این کتابی است که به شما کمک می­ کند افراد دورن­ گرا را بهتر بشناسید. کت شدیداً طرفدار داستان­ های سیمون اسنو است. او درون ­گراست و از این بابت چالش ­ها و دغدغه­ های متفاوتی را با خواهر دوقلویش یعنی رن تجربه می­ کند. رن درگیر مشکلات افراد برون­ گرا می ­شود که داستان مقداری هم به این عنوان می­ پردازد. اما تمرکز اصلی روی کت است. این داستان به شما نشان می­ دهد که افراد درون­ گرا الزاماً جامعه گریز نیستند، فقط تمایلی به شروع روابط بی شمار ندارند. تنها چیزی که موجب اضطراب در یک فرد درون­گرا می­ شود، اصرار مداوم برای تغییر موقعیت اوست. درواقع اگر فرد با انتخاب و میل خودش ارتباطی را شروع کند، به آن وفادار و نسبت به دوستانش قدرشناس است. از همین بابت رفتارهای نادرست دوستان می ­تواند شخصی مثل کت را برای مدت ­های طولانی آزار دهد. مانند کاری که نیک با کت کرد و داستان او را دزدید. اما در عوض هر برخورد دوستانه مبتنی بر اخلاق و اصول موجب صمیمیت بیشتر و احترام و انگیزه می­ شود. البته این موضوع بدیهی است و در بین افراد درون­ گرا و برون­ گرا چندان تفاوتی نمی­ کند. نکته نحوه برخورد این شخصیت­ هاست. فرد برون­ گرا ناراحتی ­اش را مخفی نمی­ کند، هرچند به این معنا هم نیست که درمورد احساساتش به راحتی صحبت کند. خصوصاً وقتی درمورد تجربه­ هایش احساس شرم کند. بیشتر در رفتارش بروز می­ کند. از این رو ممکن است دمدمی هم به نظر برسند. در مقابل درون­ گراها مانند کت برخورد می­ کنند. موقع راه رفتن، خوردن و حتی خوابیدن به مسائلی که پشت سر گذاشته اند فکر می­ کنند. این افکار تمامی ندارند و مدام به آن ­ها افزوده می ­شود. به مرور زمان تحمل رنج حاصل از مجموعه این احساسات سخت می­ شود. فرد درون ­گرا به جای آن­ که مسئله را با دوستان یا خانواده ­اش حل کند، به گونه ­ای دیگری با آن برخورد می ­کند. نوشتن شاید یکی از همین­ ها باشد، و البته وابستگی به اشخاص آشنا. کت به رن وابسته بود، برای همین وقتی باید در دانشگاه از او جدا زندگی می­ کرد، کنار آمدن به شرایط تحمیل شده برایش زجرآور بود. توجه کنید که سخت یا غیر ممکن نیست، فقط با رنج زیادی همراه می ­شود. در این داستان یک فرق اساسی دیگری هم بین دو خواهر نمایش داده می ­شود. نویسنده قصد ندارد این دو خواهر را مقایسه کند چون شخصیت هر کدام به گونه­ ای مزایای خودش را دارد. منتها این فرق اساسی به نفع کت تمام می­ شود. به این صورت که کت محتاط و نکته ­سنج است و رن جسور و بی­ پروا. رن تا مرز مسمومیت الکی پیش می­ رود و علی ­رغم شروع پرهیجانی که در ابتدای سال تحصیلی داشت، با دوست و هم ­اتاقی ­اش به مشکلاتی محرمانه برمی­ خورد. در عوض کت با آن­ که شروع نسبتاً سخت و دشواری داشت و حتی تصمیم داشت ترک تحصیل کند، در پایان موفقیت­ هایی در دوست، عشق و نویسندگی کسب می­ کند. در پایان داستان این ­طور به نظر می­ رسد که کت درمورد مادرشان حق داشت بدبین باشد، ولی رن خیلی به این موضوع اهمیت نمی­ دهد. این هم یک فرق دیگر؛ کت به تعداد کمتر، اهمیت بیشتری می ­دهد و رن به تعداد بیشتر اهمیت کمتری می ­دهد. کت اغلب با چالش ­های شخصی درگیر است، مثل شروع رابطه عاشقانه ­اش با لوی، دوستی­ اش با مگان، دردسرهای پدرش و مادری که بعد از سال­ ها به یاد آن ها افتاده. ولی رن مشکلاتش تا افراد دیگر فراتر می ­رود و برای هر اتفاقی که برایش رخ می ­دهد می­ بایست به دنبال بیشتر از یک مقصر گشت. کت می­ تواند رفتار عاقلانه­ تری داشته باشد و رن می ­تواند خوشحال ­تر باشد بی ­آن که نگران عواقب رفتارش باشد. مخلص کلام، درون­ گراها بیشتر از برون­ گراها اهیمت می­ دهند و رفتار سنجیده ­تری دارند.

به غیر از مسئله درون­ گراها، رینبو به نکته دیگری هم اشاره می­ کند و آن موضوع طرفداری است. موضوع طرفداری خیلی گسترده است و دلم می­ خواهد سر فرصت با مطالعه بیشتری درموردش بنویسم. بنابراین فعلاً فقط به حالت طرفداری کت اشاره ­ای می ­کنم؛ کت دچار شیفتگی است. این موضوع اغلب در تجربه دخترها دیده می­ شود. درون­ گرا و برون­ گرا هم فرقی ندارد. اغلب فن­گرل ­ها مسئله شیفتگی بیش از حد را در دوران نوجوانی تجربه می­ کنند. دلیل علاقه آن­ ها هم به شیپ کردن کاراکترهای هم ­جنس از همین منظر است. وقتی دو شخصیت داستانی یا هنرمندی را به طور یکسان دوست دارید، نمی­ توانید از دیگری چشم ­پوشی کنید. شما به هیچ ­کدام تعهد وفاداری نداده ­اید، بنابراین دوست داشتن بیشتر از یکی برای شما مجاز است. اما ذاتاً هضم چنین کاری مشکل است. این­ گونه است که با پدیده ­ای به نام «شیپ» در میان سیل عظیم طرفداران مواجهه می ­شویم. شیپ به این دلیل میان فن­گرل­ ها محبوب است که آن ها دیگر مجبور نیستند خودشان را برای دوست داشتن کاراکتر یا فرد خسته یا اذیت کنند. بیشتر چنین حالتی دارد که چون حالا به من تعلق ندارد، دلم نمی­ خواهد به دختر دیگری تعلق داشته باشد. این­ که او را با شخصیت پسری دیگری تصور کنم هم دل­پذیرتر است و هم راحت­ تر. این پدیده در تجارت موسیقی و کتاب ارزش بسیاری دارد. تولید کننده محتوا، خواننده، نویسنده و حتی فیلم­ ساز، از این طریق طرفداران را سیرآب می­ کنند و به علاقه آن ­ها یک حالت همیشگی می ­دهند. کت از این دست فن­ گرل­ هاست. او سیمون را به تنهایی، یا باز را به تنهایی دوست ندارد، بلکه هر دو را دوست دارد و می ­خواهد. بنابراین فن ­فیکیشن ­های او چنین حالت منحرفانه ­­ای پیدا می ­کنند. این کار برای فن­ گرل­ ها در حد سرگرمیست، اما خب پیش می­ آید که برخی آن­ را جدی بگیرند. رینبو از جنبه یک فن­ گرل این پدیده را هم به خوبی وصف کرده است.

رمان غیر زمینی

معرفی و تحلیل رمان غیر زمینی / اثر سینتیا هند


فرشته ها، داستان های محبوب من هستند. تلفیقی از حماسه، چالش های اخلاقی، ارزش های الهی و همواره دخالت پررنگ بشر در امور مافوق طبیعی. واضح است که فرشتگان خارج از ادبیات فانتزی، معصوم مطلق و مطیع امر درگاه خداوند هستند. ولی در چنین ادبیاتی که ما را مجذوب خود می کنند، فرشته سمبلی از انسانیست که برای رستگاری راه پر پیچ و خمی در برابرش وجود دارد. در واقع ما یک ابر انسان داریم، با قدرت ها و ضعف هایی که چندان برای ما غریبه نیستند و بارها در جهان ابرقهرمانی آن ها را دیده ایم. کلیشه ای بس خواندنی از نبرد میان خیر و شر و مرز نامعلوم آن ها در ذات یک انسان.

یک چهارم خون کلارا متلعق به فرشتگان است. به همین دلیل به او «فرشته واره» می گویند. دختری با قابلیت های بهشتی و احساسات ناب یک نوجوان آدمی زاد، در معرض آزمونی سخت قرار می گیرد تا بتواند مرزی میان خودش و دیگر انسان ها قائل شود. در داستان با ورود پسری به زندگی کلارا آن مرز به خطر می افتد و کار کلارا سخت تر می شود. نیمه انسانی او طالب یک زندگی معمولی در کنار شخص مورد علاقه اش است درحالی که موهبت هایی به او داده شده تا از آن ها بهره ببرد و هدف خلقت خودش را به سرانجام برساند. خوشبختانه کتاب ادبیات روانی دارد و به راحتی می توان با شخصیت ها ارتباط برقرار کرد. تک تک شخصیت ها حضور ملموسی دارند، ضمن این که داستان از زبان کلارا نقل می شود و او به خوبی دنیایش را برای ما مجسم می کند.

یک سری روابط عاطفی در داستان وجود دارد. به غیر از رابطه محبت آمیز میان کلارا و مادر و برادرش، او درگیر یک مثلث احساسی بین دو پسر می شود؛ پسری که احتمالا آزمون الهی کلارا است و سرنوشتش به او بستگی دارد، و پسری که قلب کلارا را می لرزاند و عملاً او را در آزمونش گمراه می کند.

داستان برای رسیدن به نتیجه عجله ای ندارد و در جلدهای بعدی سرنوشت این سه نفر روشن تر خواهد شد. 

رمان بندبازان

معرفی و تحلیل رمان بندبازان

/ اثری از دیوید آلموند


وقایع داستان در دهه ی 60 رخ می دهد. داستان زندگی پسری به نام دومینیک هال، کشمکش های عاطفی و دوران زندگی او تا اوایل جوانی است. زندگی دومینیک از همان ابتدا مانند یک بندباز آغاز می شود و او تا پایان داستان میان بندهای زندگی اش معلق باقی می ماند و نمی تواند به درستی یکی را انتخاب کند. تا در نهایت او و عشق زندگی اش هالی استرود، در یک تصمیم مسئولیت پذیرانه ازدواج می کنند و خود را وقف مراقبت و بزرگ کردن نوزادی می کنند که به نظر می رسد با به دنیا آمدنش، والدین خود را از تحصیل و پیشرفت باز داشته است. اما وقتی به سیر زندگی دومینیک بازمی گردیم و می بینیم که او در معرض تصمیماتی به مراتب پست تر و خطرناک تر قرار داشته است، و البته درمورد توانایی هایش خیلی با اطمینان عمل نکرده است، خصوصاً زمان هایی که درمورد آینده اش از او سوال می شد و پاسخ می داد:« نمی دونم!»، در می یابیم این تصمیم او برای پدر بودن آن هم وقتی خودش هنوز جوان است، چقدر مقدس جلوه می کند. 

نخستین بند زندگی او، والدینش هستن که به لحاظ مالی در سطح پایینی قرار دارند. مادرش زنی خوش ذوق، مهربان و بسیار عاقل است و پدرش مردی سرسخت که در کارخانه ی کشتی سازی کارگری می کند. 

به نظر می رسد دو بند دیگر از زندگی او همزمان و در رقابت با یکدیگر شروع شده اند؛ هالی استرود و وینست مک الیندن!

هالی از دنیای زیبای نقاشی و موسیقی و رفاه می آید و وینسنت از دنیای کثیف خلاف و هرزگی و فقر!

«در سن پنج سالگی دومینیک با هالی بر روی دیوار سنگی درحال قدم زدن هستند که سر و کله ی وینسنت پیدا شده و با پرتاب سنگ، پیشانی دومینیک را زخمی می کند.»

از این جای داستان به بعد، کمکشی شرورانه بین این سه نفر ایجاد می شود و دومینیک در مرکز این رابطه مثلثی سرگردان می شود. ابتدا با هالی شروع به بندبازی و دوستی می کند. اما پس از اختلافی بچه گانه دومینیک به سمت دوستی با وینسنت پرتاب شده و علاوه بر دزدی و آشوب با او به معاشقه نیز می پردازد. از آنجا که وینسنت مک الیندن پسری به شدت بدطینت و دارای روحیه ی مجرمانه است، وارد رابطه ای منقطع با هالی استرود نیز می شود. به نظر می رسد برای هالی و دومینیک، این فقط دوره ای سیاه در نوجوانی بوده باشد، گرایشی نامتعارف که هر دو به شرورترین پسر محل زندگیشان داشتند و حتی او را در طول داستان با طعم عجیب و احساسی خاص توصیف می کنند. اما بعدها وینسنت دومرتبه موقعیت این دو نفر را به خطر می اندازد. هرچند با هربار دخالت وینسنت در رابطه ی این دو نفر، عشق و نیاز آن دو به یک دیگر بیشتر می شود.

هالی و دومینیک باز به یکدیگر باز می گردند و این بار درمورد احساس و وابستگیشان مراقبت بیشتری می کنند و به یک دیگر عشق می ورزند.

یکی دیگر از بند های زندگی دومینیک آِینده ی او است که باید به عنوان یک نویسنده ی خوش ذوق و نخبه ی دبیرستان، همراه هالی به کالج برود یا به عنوان پسر یک کارگر ساده در کارخانه کشتی سازی مشغول به کار شود.

در میانه ی داستان یکی از بندهای زندگی اش پاره می شود و او مادرش را از دست می دهد. لحظات بیماری و مرگ مادر دومینیک پر احساس ترین و غمگین ترین بخش داستان است.

یک بند دیگر که نسبت به بقیه کم اثرتر است اما با پایداری دومینیک را هدایت می کند، مردی خانه به دوش و بی زبان که مسیح گونه دور و اطراف عشق هالی و دومینیک پرسه می زند و نقش فرشته ای الهی که وظیفه ی نگهبانی از این دو را دارد، ایفا می کند. 

در گرماگرم تمام این تصمیم ها و رویداد ها  که بر سر راه دومینیک قرار می گیرند، تنها یکی در نهایت پیروز می شود. 

وینسنت دومینیک را مجروح می کند و هالی را مورد تجاوز قرار می دهد، چند مدتی بعد مشخص می شود که هالی باردار است، آن هم هنگامی که خبر قبولی هر دونفر در کالجی خوش نام به دست رسیده و مشخص نیست آن بچه برای دومینیک است یا وینسنت!

در نهایت هالی و دومینیک تصمیم می گیرند که به آن بچه فرصت دهند و او را با عشق بزرگ کنند. پس ازدواج می کنند، خانه ای در شهر اجاره کرده و درحالی که هالی در خانه پیش نوزاد می ماند، دومینیک به کارخانه ی کشتی سازی رفته و مشغول کار می شود.

این جا داستان بندبازان به سر می رسد به گونه ای که گویا از خطر سقوط در تباهی گناهان و اشتباهات وینسنت نجات یافته اند و در کمال سلامت خود را به انتهای نمایش رسانه اند. هرچند آن ها در ابتدای جوانی خود هستند و باید مسیری بس درازی را برای حفظ تعادلشان بپیمایند؛ این بار بندبازان حرفه ای تر عمل خواهند کرد.