بوکی بوک وان

بوکی بوک وان

تحلیل و معرفی رمان و کتاب
بوکی بوک وان

بوکی بوک وان

تحلیل و معرفی رمان و کتاب

رمان جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند


معرفی و تحلیل رمان جایی که خرچنگ‌ها آواز می‌خوانند/ اثر دلیا اوئنز 


ماجراجویی در این کتاب بسیار متفاوت‌تر از دیگر رمان‌هایی بود که خواندم. ایده‌ی کشف و اشتیاق طبیعت، در اقلیمی به ظاهر غیرقابل سکونت، دور از ذهن هر آدمی بود که دلیا اوئنز آن را ممکن ساخت. زمین‌هایی که تنها بیچارگان و طردشدگان در آن ساکن هستند، در مرداب‌ها و باتلاق‌های دورافتاده، دختری تک و تنها در برابر دنیای ظالم و بی‌رحم تمدن، قصه‌ی خودش را در بطن حیات وحشی آغاز می‌کند که حافظ و نگهبان اوست. از خردسالی ما شاهد زندگی سراسر تنهایی و انزوای او هستیم، تا زمانی‌که به یُمن مرگ، جهان مردابی زیبایش را ترک می‌کند. دردها و رنج‌های کایا را چنان احساس می‌کنیم که گویا درد و رنج خودمان است. حتی زمانی که قانون و عدالت مقابل او می‌ایستند، ما طرفدار این زن می‌مانیم و با او هم‌دردی می‌کنیم. بیش‌تر از آن‌که او را لایق دل‌سوزی بدانیم، مانند بخشی از وجود آزادی‌خواه خودمان می‌پذیریم. این قابل انکار نیست که کایا آزادمنش‌تر از هر فیلسوف دیگری بود که با روح طبیعت پیمان خواهری بست. من با کلمات این رمان به قعر مرداب‌ها و باتلاق‌های ناشناخته‌ای سفر کردم که بعید می‌دانستم احساس و عاطفه‌ای به آن پیدا کنم.

و این آماندا همیلتون شاعر و مرموز که با بیت‌هایش وجود کایا را به نمایش می‌گذاشت. گویا روح کایا در جسم آماندا ظاهر می‌شد و سرود می‌خواد. و یا شاید این روح آماندا بود که در جسم کایا حلول می‌کرد و می‌خرامید. کایا در شهر یک غریبه بود، درحالی که نی‌زارها، آبراه‌ها و دریا جلوه‌ای از ذات او بودند.

تمام پیچیدگی‌های شخصیتی کایا با مرداب، جانوران و جان‌داران ساکن در همسایگی او و همچنین آسمان و ساحل‌های مملو از صدف، در بند بند رمان حضور دارند. با این وجود رمان همراه می‌شود با روابط عاشقانه‌ای که زندگی کایا را برای لحظاتی متحول می‌کنند. تیت مانند آفتاب بر سایه‌های زندگی کایا می‌تابد و عاشقانه از او حمایت می‌کند. تیت زیبایی روزهای کایاست. از او دور می‌شود، اما ترکش نمی‌کند. آن‌ها از کودکی تا کهن‌سالی به یک‌دیگر پیوند خورده‌اند.

اما چِیس غیرقابل درک است. او کایا را دوست داشت، ولی برایش کافی نبود. کایا برای او لذت‌های گاه و بی‌گاه اعجاب‌انگیزی بود که نمی‌خواست جاودانه‌اش کند. چیس اندروز همانند یک عروسک جذاب شهری، مصنوعی، سطحی و ناقص بود. کایا نتوانست با او به کمال برسد، بلکه حتی سقوط هم کرد و تحقیر شد.

رمان جنایی می‌شود. چیس اندروز می‌میرد یا به عبارتی کشته می‌شود. عناصر داستان از کوچک‌ترین‌ها و کم‌اهمیت‌ترین‌ها تلاش می‌کنند ما را در حل این معما یاری کنند. انگشت‌های اتهام با قضاوت و قساوت به سوی کایا برمی‌گردند و به همین دلیل کایا باید تنهایی‌های دردناک‌تری را سپری کند.

کایا ترک شد. از طرف همه‌ی آدم‌های زندگی‌اش. خواهرها و برادرها، مادرش، پدرش، عشق‌هایش! گرچه تیت و جودی، برادرش، بازگشتند و به او خانواده‌ای تازه و خوشبخت دادند، اما نمی‌توان فراموش کرد که کودکی چهارساله چگونه به تنهایی شکم خودش را سیر می‌کرد و توانست در اعماق ناکجاآباد زنده بماند. در عین حال حضور شبح‌گونه‌ی مادرش را در داستان شاهد هستیم. با آن‌که او رفت اما رنجش پایان نیافت. و حتی برای بازگشت دیر بود. اما نشانه‌هایی برای کایا در زندگی به جا گذاشت که همین‌ها کایا را تسلی می‌دادند. 

در نهایت باید از دوستان کایا، مِیبل و جامپین، متشکر باشیم که با وجود تبعیض‌های نژادی‌ای که خودشان متحمل آن بودند، این کودک بی‌پناه را تنها نگذاشتند و خلأ والدین را برایش پر کردند. این رمان سرنوشت کاترین کلارک، با اسم مستعار کایا بود که توانست اثری عمیق در جان مخاطب بگذارد و نگاه او را به طبیعت رام‌نشدنی و بکر کارولینای شمالی، تغییر دهد.

رمان سندروم ژولیت

معرفی و تحلیل رمان سندروم ژولیت / اثر ضحی کاظمی


عشق، درون مایه ی اصلی این کتاب است.  اِلمان های علمی - تخیلی در کتاب، به زیبایی آینده ی دیستوپیایی تهران را به ما نشان می دهند و کمک می کنند مسائل اخلاقیِ تکنولوژی و سیاست ها را بار دیگر رصد کنیم که چگونه فرهنگ و جامعه ی ما را تحت تأثیر قرار می دهد. نویسنده از این نظر کاملاً حرفه ای عمل کرده است، هرچند که نمی توان این اثر را بی عیب و نقص  عنوان کرد؛ با این حال رسالت خود را در امر علمی - تخیلی  به انجام رسانده است. به غیر از این، کتاب وجه عارفانه و روح نوازی هم دارد که مانند پیچک عَشقه، به دور کاغذها گره خورده است. جامعه دیستوپیایی تهران در آینده متشکل از مردمانی است که توانایی عشق ورزی را از دست داده اند. دلیل آن واقعه ای موسوم به « سال سم» معرفی شده است. پس از آن ترشح هورمون های عشق در پاسخ به رفتارهای عاشقانه و محبت آمیز متوقف شد و برای احیای آن شرکت های فروش عشق دست به کار شدند. درحالی که این شرکت ها تمام قدرت را دست دارند و حتی در امور سیاسی به راحتی دخالت می کنند، مردم طبقات پایین تر جامعه برای دستیابی به رفاه و عشق، خودشان را وقف خدمت به سرمایه داران می کنند. روزگار به همین منوال سپری می شود که شهریار، نماد یک انسان عدالت جو و آگاه، وارد پرونده ی پیچیده ی خودکشی دختری می شود، که سرنوشت عجیب ترین تجربه را برای او رقم می زند. از داستان این طور برمی آید که شهریار دل به زنی می بندد که پیش تر از این مُرده است. هیچ وصالی در کار نیست؛ حداقل نه در این دنیا. از جنبه های گوناگونی می توان به بررسی داستان پرداخت، اما من می خواهم  رابطه ی میان کنترل و ضدکنترل رمان را تحلیل کنم. انسان ها همواره برای کسب قدرت و نفوذ خود در ارکان دنیوی، علاقه ی زیادی برای کنترل کردن همه چیز از خود نشان داده اند. این میل و علاقه را می توان در خیلی از افراد معمولی جامعه هم دید. کسانی که تلاش می کنند تمام زندگی خود و عزیزانشان را تحت نظارت بگیرند تا مبادا کم و کاستی پیدا کند یا آسیب ببیند. توجه بسیار و این توهم که مُتولی امر همه چیز را سنجیده است و برنامه بی عیب و نقص درحال اجرا می باشد، در ما یا حداقل افراد طماع و وسواس زده، این احساس را ایجاد می کند که همه چیز تحت کنترل است. ناگهان فاکتورهایی هویدا می شوند که می توان برخی را پاسخ طبیعت دانست و برخی را از جانب اراده ی انسانی که سیستم کنترل گر حاکم را دچار نقص می کنند و شروعِ پایان این سیستم را رقم می زنند. در این جا شهریار خود به تنهایی نماد ضدکنترل است، علیه شرکت های فروش عشق، مادرش و زنانی که او را می خواهند. همچنین گروه های زیرزمینی مجاهد راه عشق، ضد کنترل های دیگر داستان هستند. اما مهم ترین ضد کنترل، عشق میان زن و مرد در رمان بود که علیه تمام باورها، ناامیدی ها و ظلم ها توانست ستون های شرکت های عشق که کنترل های داستان بودند را در هم بشکند. اون چه که انسان های جاه طلب آینده سعی می کردند از نبودش سوءاستفاده کنند، ظهور می کند و به امپراتوری سرمایه پایان می دهد. 

رمان پس از تو

معرفی و تحلیل رمان پس از تو / اثر جوجو مویز

بعد از تاثیر شگفت انگیزی که رمان «من پیش از تو» بر مخاطبانش داشت، ادامه دادن داستان کمی  دور از انتظار بود. همان طور که می دانید،  برخی داستان ها را نباید دیگر ادامه داد یا برایشان  اسپین آف یا حتی فن فیکیشنی نوشت. این طور به نظر می آید که ارزش این داستان ها به همان ناب و تک بودنشان است. ادامه دادن آن ها ریسک بزرگی است، چون ممکن است نتیجه موفقیت آمیز قبلی دوباره تکرار نشود و این مسئله می تواند حتی روی جلد اول هم اثر بگذارد. با وجود چنین احتمالاتی که هر رمان یا فیلمی را تهدید می کند، مویز دست به نوشتن رمان «پس از تو» دست. با وجود موضوعات ساده رمان های مویز، قلم قوی و ماهرانه نویسنده از هر رمان یک اثر منحصر به فرد و قابل توجه می سازد. «پس از تو» نیز از این قاعده مستثنی نیست و با وجود بدگمانی ها داستان خوبی از آب درآمد. لو پس از ویل به دردسر افتاده است. برای مدت کوتاهی همان طور که ویل درخواست کرده بود، زندگی می کند. اما با مرور زمان زندگی مفهومش را برای لو از دست داد. او فقط تلاش می کرد کارهایی که ویل خواسته بود را انجام بدهد، ولی خودش را گم می کند. نمی توانست ویل را فراموش کند و غم و اندوه و حسرت رهایش نمی کرد. در ابتدا منتظر بودم لو به سراغ یک روانشناس برود و داستان حول گفتمان جلسات مشاوره او بگذرد. اما ناگهان لو سقوط کرد. به معنای واقعی کلمه از پشت بام آپارتمانش پرت شد پایین. از قصد نبود، اما نزدیک بود بمیرد. شروع هیجان انگیزی بود و باعث شد داستان در هزارتویی از ماجراها حرکت کند. سر و کله دو نفر در داستان پیدایش می شود که لو را حسابی درگیر ماجرای خودشان می کنند. دختر نوجوانی که ادعا می کند فرزند ویل است، و مردی جوان که مانند نوازش نسیم در یک عصر دلپذیر، طوفان درون لو را آرام می کند؛ لی لی و سام! لو باید بفهمید که لی لی واقعاً چه کسی است و چه احساسی به سام دارد. همچنین او باید زحمت مراقبت از یک نوجوان را بر دوش بکشد؛ کاری که هیچ تجربه ای در آن ندارد. و حالا زندگی سخت می شود و لو دیگر نمی تواند نفس هایش را تلف کند، و البته نمی تواند تا ابد ویل را مقصر بداند. سام او را حسابی گیج می کند. در رفتار لو کمی لجبازی دیده می شود که نمی خواهد زندگی اش را ادامه بدهد. او می خواهد به همه نشان بدهد که بعد از ویل خُرد و خاکشیر شده است و حال خوبی ندارد. دلش می خواهد درب و داغان بماند، چون شروع دوباره می توانست به این معنا باشد که دارد به ویل خیانت می کند یا او را به فراموشی می سپارد. به قول هولدن کالفیلد: این که کسی بمیرد به این معنی نیست دست از دوست داشتنش برداریم. زمان می برد تا لو بفهمد سام جایگزینی برای ویل نیست و نباید نگران باشد. سام می تواند سهم خودش را در زندگی لو ایفا کند و لو هم نقش مهمی در زندگی او داشته باشد. درمورد لی لی  قضیه کمی پیچیده تر است. لی لی به سیگار و الکل اعتیاد دارد، فریب خورده و علی رغم خانواده ثروتمندش جایی برای ماندن ندارد. او در حساس ترین روزهای زندگی اش، درگیر حوادثی شده است که اوضاع را بدتر می کند. دختر با استعداد و باهوشی است و لو چون به ویل مدیون است و او را دوست دارد، تصمیم می گیرد دخترش را نجات بدهد. نجات دادن لی لی، می توانست نجات دادن ویل باشد. آمدن لی لی فقط روی لو تأثیر ندارد، بلکه مادربزرگش را که پس از مرگ پسرش روزهای سختی را می گذارند خوشحال می کند. خانم ترنر با دیدن نوه اش کم کم به خودش بازمی گردد. این امر که وقتی دارید به کسی کمک می کنید و می دانید وجودتان برای آن ها مفید و باارزش است، دقیقاً همان نجاتی است که افراد در مواجهه با فقدان هایشان به آن احتیاج دارند. انسان ها به یک دیگر احتیاج دارند، حتی وقتی آن را انکار می کنند. 

رمان فن گرل

معرفی و تحلیل رمان فن گرل/ اثر رینبو راول


این کتابی است که به شما کمک می­ کند افراد دورن­ گرا را بهتر بشناسید. کت شدیداً طرفدار داستان­ های سیمون اسنو است. او درون ­گراست و از این بابت چالش ­ها و دغدغه­ های متفاوتی را با خواهر دوقلویش یعنی رن تجربه می­ کند. رن درگیر مشکلات افراد برون­ گرا می ­شود که داستان مقداری هم به این عنوان می­ پردازد. اما تمرکز اصلی روی کت است. این داستان به شما نشان می­ دهد که افراد درون­ گرا الزاماً جامعه گریز نیستند، فقط تمایلی به شروع روابط بی شمار ندارند. تنها چیزی که موجب اضطراب در یک فرد درون­گرا می­ شود، اصرار مداوم برای تغییر موقعیت اوست. درواقع اگر فرد با انتخاب و میل خودش ارتباطی را شروع کند، به آن وفادار و نسبت به دوستانش قدرشناس است. از همین بابت رفتارهای نادرست دوستان می ­تواند شخصی مثل کت را برای مدت ­های طولانی آزار دهد. مانند کاری که نیک با کت کرد و داستان او را دزدید. اما در عوض هر برخورد دوستانه مبتنی بر اخلاق و اصول موجب صمیمیت بیشتر و احترام و انگیزه می­ شود. البته این موضوع بدیهی است و در بین افراد درون­ گرا و برون­ گرا چندان تفاوتی نمی­ کند. نکته نحوه برخورد این شخصیت­ هاست. فرد برون­ گرا ناراحتی ­اش را مخفی نمی­ کند، هرچند به این معنا هم نیست که درمورد احساساتش به راحتی صحبت کند. خصوصاً وقتی درمورد تجربه­ هایش احساس شرم کند. بیشتر در رفتارش بروز می­ کند. از این رو ممکن است دمدمی هم به نظر برسند. در مقابل درون­ گراها مانند کت برخورد می­ کنند. موقع راه رفتن، خوردن و حتی خوابیدن به مسائلی که پشت سر گذاشته اند فکر می­ کنند. این افکار تمامی ندارند و مدام به آن ­ها افزوده می ­شود. به مرور زمان تحمل رنج حاصل از مجموعه این احساسات سخت می­ شود. فرد درون ­گرا به جای آن­ که مسئله را با دوستان یا خانواده ­اش حل کند، به گونه ­ای دیگری با آن برخورد می ­کند. نوشتن شاید یکی از همین­ ها باشد، و البته وابستگی به اشخاص آشنا. کت به رن وابسته بود، برای همین وقتی باید در دانشگاه از او جدا زندگی می­ کرد، کنار آمدن به شرایط تحمیل شده برایش زجرآور بود. توجه کنید که سخت یا غیر ممکن نیست، فقط با رنج زیادی همراه می ­شود. در این داستان یک فرق اساسی دیگری هم بین دو خواهر نمایش داده می ­شود. نویسنده قصد ندارد این دو خواهر را مقایسه کند چون شخصیت هر کدام به گونه­ ای مزایای خودش را دارد. منتها این فرق اساسی به نفع کت تمام می­ شود. به این صورت که کت محتاط و نکته ­سنج است و رن جسور و بی­ پروا. رن تا مرز مسمومیت الکی پیش می­ رود و علی ­رغم شروع پرهیجانی که در ابتدای سال تحصیلی داشت، با دوست و هم ­اتاقی ­اش به مشکلاتی محرمانه برمی­ خورد. در عوض کت با آن­ که شروع نسبتاً سخت و دشواری داشت و حتی تصمیم داشت ترک تحصیل کند، در پایان موفقیت­ هایی در دوست، عشق و نویسندگی کسب می­ کند. در پایان داستان این ­طور به نظر می­ رسد که کت درمورد مادرشان حق داشت بدبین باشد، ولی رن خیلی به این موضوع اهمیت نمی­ دهد. این هم یک فرق دیگر؛ کت به تعداد کمتر، اهمیت بیشتری می ­دهد و رن به تعداد بیشتر اهمیت کمتری می ­دهد. کت اغلب با چالش ­های شخصی درگیر است، مثل شروع رابطه عاشقانه ­اش با لوی، دوستی­ اش با مگان، دردسرهای پدرش و مادری که بعد از سال­ ها به یاد آن ها افتاده. ولی رن مشکلاتش تا افراد دیگر فراتر می ­رود و برای هر اتفاقی که برایش رخ می ­دهد می­ بایست به دنبال بیشتر از یک مقصر گشت. کت می­ تواند رفتار عاقلانه­ تری داشته باشد و رن می ­تواند خوشحال ­تر باشد بی ­آن که نگران عواقب رفتارش باشد. مخلص کلام، درون­ گراها بیشتر از برون­ گراها اهیمت می­ دهند و رفتار سنجیده ­تری دارند.

به غیر از مسئله درون­ گراها، رینبو به نکته دیگری هم اشاره می­ کند و آن موضوع طرفداری است. موضوع طرفداری خیلی گسترده است و دلم می­ خواهد سر فرصت با مطالعه بیشتری درموردش بنویسم. بنابراین فعلاً فقط به حالت طرفداری کت اشاره ­ای می ­کنم؛ کت دچار شیفتگی است. این موضوع اغلب در تجربه دخترها دیده می­ شود. درون­ گرا و برون­ گرا هم فرقی ندارد. اغلب فن­گرل ­ها مسئله شیفتگی بیش از حد را در دوران نوجوانی تجربه می­ کنند. دلیل علاقه آن­ ها هم به شیپ کردن کاراکترهای هم ­جنس از همین منظر است. وقتی دو شخصیت داستانی یا هنرمندی را به طور یکسان دوست دارید، نمی­ توانید از دیگری چشم ­پوشی کنید. شما به هیچ ­کدام تعهد وفاداری نداده ­اید، بنابراین دوست داشتن بیشتر از یکی برای شما مجاز است. اما ذاتاً هضم چنین کاری مشکل است. این­ گونه است که با پدیده ­ای به نام «شیپ» در میان سیل عظیم طرفداران مواجهه می ­شویم. شیپ به این دلیل میان فن­گرل­ ها محبوب است که آن ها دیگر مجبور نیستند خودشان را برای دوست داشتن کاراکتر یا فرد خسته یا اذیت کنند. بیشتر چنین حالتی دارد که چون حالا به من تعلق ندارد، دلم نمی­ خواهد به دختر دیگری تعلق داشته باشد. این­ که او را با شخصیت پسری دیگری تصور کنم هم دل­پذیرتر است و هم راحت­ تر. این پدیده در تجارت موسیقی و کتاب ارزش بسیاری دارد. تولید کننده محتوا، خواننده، نویسنده و حتی فیلم­ ساز، از این طریق طرفداران را سیرآب می­ کنند و به علاقه آن ­ها یک حالت همیشگی می ­دهند. کت از این دست فن­ گرل­ هاست. او سیمون را به تنهایی، یا باز را به تنهایی دوست ندارد، بلکه هر دو را دوست دارد و می ­خواهد. بنابراین فن ­فیکیشن ­های او چنین حالت منحرفانه ­­ای پیدا می ­کنند. این کار برای فن­ گرل­ ها در حد سرگرمیست، اما خب پیش می­ آید که برخی آن­ را جدی بگیرند. رینبو از جنبه یک فن­ گرل این پدیده را هم به خوبی وصف کرده است.

رمان غیر زمینی

معرفی و تحلیل رمان غیر زمینی / اثر سینتیا هند


فرشته ها، داستان های محبوب من هستند. تلفیقی از حماسه، چالش های اخلاقی، ارزش های الهی و همواره دخالت پررنگ بشر در امور مافوق طبیعی. واضح است که فرشتگان خارج از ادبیات فانتزی، معصوم مطلق و مطیع امر درگاه خداوند هستند. ولی در چنین ادبیاتی که ما را مجذوب خود می کنند، فرشته سمبلی از انسانیست که برای رستگاری راه پر پیچ و خمی در برابرش وجود دارد. در واقع ما یک ابر انسان داریم، با قدرت ها و ضعف هایی که چندان برای ما غریبه نیستند و بارها در جهان ابرقهرمانی آن ها را دیده ایم. کلیشه ای بس خواندنی از نبرد میان خیر و شر و مرز نامعلوم آن ها در ذات یک انسان.

یک چهارم خون کلارا متلعق به فرشتگان است. به همین دلیل به او «فرشته واره» می گویند. دختری با قابلیت های بهشتی و احساسات ناب یک نوجوان آدمی زاد، در معرض آزمونی سخت قرار می گیرد تا بتواند مرزی میان خودش و دیگر انسان ها قائل شود. در داستان با ورود پسری به زندگی کلارا آن مرز به خطر می افتد و کار کلارا سخت تر می شود. نیمه انسانی او طالب یک زندگی معمولی در کنار شخص مورد علاقه اش است درحالی که موهبت هایی به او داده شده تا از آن ها بهره ببرد و هدف خلقت خودش را به سرانجام برساند. خوشبختانه کتاب ادبیات روانی دارد و به راحتی می توان با شخصیت ها ارتباط برقرار کرد. تک تک شخصیت ها حضور ملموسی دارند، ضمن این که داستان از زبان کلارا نقل می شود و او به خوبی دنیایش را برای ما مجسم می کند.

یک سری روابط عاطفی در داستان وجود دارد. به غیر از رابطه محبت آمیز میان کلارا و مادر و برادرش، او درگیر یک مثلث احساسی بین دو پسر می شود؛ پسری که احتمالا آزمون الهی کلارا است و سرنوشتش به او بستگی دارد، و پسری که قلب کلارا را می لرزاند و عملاً او را در آزمونش گمراه می کند.

داستان برای رسیدن به نتیجه عجله ای ندارد و در جلدهای بعدی سرنوشت این سه نفر روشن تر خواهد شد.