بوکی بوک وان

بوکی بوک وان

تحلیل و معرفی رمان و کتاب
بوکی بوک وان

بوکی بوک وان

تحلیل و معرفی رمان و کتاب

رمان کبوترهای وحشی

 معرفی و تحلیل رمان کبوترهای وحشی / اثر ایمی تیمبرلیک


همان طور که متوجه شدید عنوان اصلی کتاب، با عنوان ترجمه ای آن متفاوت است. اما در عین حال هردو نام به موضوع داستان می آید. یک درام وسترن لذت بخش و تجربه ای متفاوت از زندگی یک دختر نوجوان و حوادث سالی از سالیان زندگی او. داستان ماجراجویانه ست و از نظر زیبایی رضایت بخش بود. فانتزی نیست اما توصیفات هنرمندانه ی تیمبرلیک، فضاهای خیال انگیزی برای خواننده ایجاد می کند؛ مانند وقتی که آگاتا همراه یک چتر به دل سیلی از کبوترهای وحشی و مهاجر می زند. صحنه ای که در این لحظه از زبان جُرجی درمورد آگاتا و بی پروایی او نقل می شود، ذهن را به سوی درک آن و تخیلی روح نواز سوق می دهد. سفری که جُرجی در کنار بیلی آغاز می کند به قدری جذاب نوشته شده است که انگار خود مخاطب دارد لحظه به لحظه آن را تجربه می کند. گویا به زمان 1871 در غرب وحشی رفته باشیم؛ همین اندازه ملموس و دلپذیر. داستان با خاکسپاری آگاتا شروع می شود. جُرجی اصرار دارد که او نمرده است. به دنبالش می ورد. تلاش و امید جرجی روی ما نیز اثر می کند و تا پایان داستان منتظر هستیم خبری از این خواهر به دست برسد. برخی خبرها و سرنخ هایی که در طول داستان مکاشفه می شوند، ناامید کننده هستن و برخی دیگر به ما می گویند که در مسیر درست هستیم و به زودی آگاتا را خواهیم دید. بیلی نقش جالبی دارد. او پسر بالغ و عاقلی است. البته شیطنتی داشت که منجر به خراب شدن نامزدی آگاتا شد. اما به غیر از آن تعهد او به نامزد خودش و مراقبت از جُورجی کم سن و سال، هم چنین مسئولیت پذیری اش در قبال برادرهای کوچکش، او را فردی قابل اطمینان و اعتماد می کند. دوستی میان او و جُرجی قابل توجه بود؛ کوتاه مدت، اندوهناک و بسیار خاطره انگیز. کبوترهای وحشی استعاره خوبی بودند از رفتن آگاتا. بازگشت به خانه در این داستان اهمیت داشت. یکی باید بازمی گشت. فوت پدربزرگ ناراحت کننده و تأثیر گذار بود. او و جرجی رابطه خیلی خوبی داشتند. اما جُرجی دیگر نمی توانست به دنبال پدربزرگش برود؛ قطع به یقین او مُرده بود و هیچ جای شک و تردیدی نمی ماند. ادبیات رمان روان، ساده و در عین حال خلاقانه ست. نکته ای در داستان باید درمورد جرجی  دانست، این است که او پرشورترین، هیجان انگیزترین و احتمالاً آخرین ماجراجویی اش تنها در همان سال 1871 رخ داد. از آمد و رفت های کبوترها گرفته، تا رفتن خواهرش و فوت پدربزرگش، سفرش و دوستی با بیلی که با توجه به نفرتی که از او داشت تقریباً غیرممکن به نظر می رسید، درگیر شدن با کلاهبردارها تا پای مرگ، روبه رو شدن با یوزپلنگ وحشی،  کمبود آب و کاهش بارش ها، آتش سوزی در جنگل های شمال مینه سوتا، همگی در همان سال هفتاد و یک رخ دادند. این کتاب تجربه منحصربه فردی بود در باب حادثه جویی یک نوجوان که از قضا در دوره ما نیست. همچنین باید به توانایی و استعداد عجیب جرجی در تیراندازی اشاره کرد. او نه تنها با خواهرش فرق می کرد، که اساساً با تمام دخترهای دهکده متفاوت بود. ذهن او سکون و ثبات داشت و از تغییرات فی البداهه گریزان بود. اما آگاتا پرواز می کرد و عاشق می شد. آگاتا بالغ تر و باهوش تر بود و جورجی سرسخت تر و محتاط تر. یکی رفت و دیگری ماند. پایان خوشی بود و انتظارات همگی  برآورده شدند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد